رفتم بالا تا این خبر رو به کوک و تینا هم بدم در اتاق بسته بود در زدم و در رو باز کردم چیزی که دیدم و نمیتونستم باور کنم کوک خشک شده بود اما تینا خواب بود کوکداشت پیشونی تینا رو میبوسید یعنی نزدیک بود ببوسه چون با دیدن من سریع خودشو دور کرد اهمیتی ندادم و با یه تک خنده ی مصنوعی گفتم کوک میبینم داری میری قاطی مرغا خندش گرفت و گفت نه بابا و بعد از پله ها پایین رفت و من همونجا مونده بودم بچه ها رفتن و قرار شد فردا ظهر بریم یکی از شهر های اطراف که به دریا وصل میشد دوباره رفتم اتاق تا بالش و پتومو بردارم که دیدم تینا بیداره و رو تخت نشسته و به یه نقطه خیره شده کنارش نشستم ولی متوجه نشد آروم صداش کردم و از جاش پرید و با ترس بهم نگاه کرد و گفت میشه یه سوال بپرسم سرمو به نشونه اره تکون دادم
تینا
من رو اورد توی اتاق و گفت که بر میگرده برای سرگرمی بلند شدم تا کاغذ های روی دیوار رو برو رو بخونم پشتم به در بود رو اکثر کاغذا ارمیا مستقیما به شوگا ابراز علاقه کرده بودن و درخواست ازدواج میدادن
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
خیلییییی عالییییی بودددددد❤️💙🤍
عاشق مرام شوگا ام 🥲
واییی منتظر پارت بعدممم
چقد خوب که خوشت اومددد♡
وای دیقا منم دارم به بزرگی روحش فکر میکنم🤣
آپلود کردم تا تایید شه پارت بعدیی♡♡
ادامههههه
بزودیییی♡♡♡